توجه: مطمئنا دانستن ترجمه ، مفاهیم، تفسیر و شان نزول آیات بهترین راهنما برای یادآوری آیات است ولی راههای میان بری برای خودم در نظر گرفتم که شاید به دردتون بخوره:
*-ص304 : تلاوت آیات این صفحه از حفظ به تمرین بیشتری نیاز دارد.
*-ص 307 : به تفاوت و تشابه آیه 36 با آیه 51 سوره آل عمران دقت کنید.
*-ص 307: در آیه 38 این سوره ابتدا می فرماید "چه شنوا می شوند " ولی در آیه 26 کهف ابتدا می فرماید خداوند " چه بیناست " . (می توان برای سهولت، در آیه 26 سوره کهف ، حرف دوم کلمه ابصر(ب) را به حرف دوم کلمه اسمع (س) بچسبانیم (بس) و هنگام تلاوت این آیات دقت کنیم)
*-ص308 : در آیه 48 با ریشه دعی دو فعل آمده ( تدعون و ادعوا) و در آیه 49 فعل یعبدون آمده که به علت نزدیک بودن وزن کلمه و مفهوم افعال در دو آیه جابجا می شوند . دقت کنید
*-ص309 : جمله پایانی دو آیه 41 و 56 مشابه است .
*-ص309: جمله پایانی آیه 58 با جمله پایانی آیه 107 سوره اسراء مشابه است لیکن تفاوت زیادی هم دارد . دقت کنید .
*-ص309: انتقال صفحه 307 به 308 و صفحه 309 به 310 را تمرین کنید .
*-ص310 : تلاوت آیات این صفحه از حفظ ، به تمرین بیشتری نیاز دارد.
*-ص311 : تلاوت آیات این صفحه از حفظ ، به تمرین بیشتری نیاز دارد.
*-ص312:کلمات آخر آیات سوره طه با وزن یکسان (حرکت الف مدی) پایان می یابد.(طه – لتشقی – یخشی - ...- نخزی – اهتدی)
*-ص 315: جمله " فتنازعوا امرهم بینهم " در آیه 62 با جمله " یتنازعون بینهم امرهم " در سوره کهف مشابه است دقت کنید کلمات را جابجا نکنید . (می توانیم کد بگذاریم که در سوره طه بین دو کلمه " فتنازعوا امرهم " مد منفصل صورت می گیرد که در جمله " یتنازعون بینهم " سوره کهف اینگونه نیست .
*-ص 316:جمله "قال آمنتم له قبل ان آذن لکم " در آینده نیز تکرار خواهد شد و تنها در آیه 123 سوره اعراف جمله مشابه بصورت "قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم " آمده است . ضمنا به تشابه و تفاوت ادامه این دو آیه دقت کنید .
*-ص316: به جمله آغازین دو آیه 72 طه و 125 اعراف از نظر معنا دقت کنید.
*-ص 316:به تشابه و تفاوت دو آیه 76 طه و 31 نحل دقت کنید . احتمال انتقال این دو آیه زیاد است .
*-ص317:جمله " ... المنّ و السلوی " در آیات 57 بقره ، 160 اعراف و 80 طه آمده که تنها در سوره طه فعل آن نزّلنا می باشد .
*-ص318: به جمله آغازین آیه 89 دقت کنید " افلا یرون الّا یرجع" .
*-ص311 : تلاوت آیات این صفحه از حفظ ، به تمرین بیشتری نیاز دارد.
*-ص320 : تلاوت آیات این صفحه از حفظ ، به تمرین بیشتری نیاز دارد.
*- ص319: به تشابه و تفاوت دو آیه 109 طه و 87 مریم دقت کنید . احتمال انتقال این دو آیه زیاد است .
*-ص320:به جمله آغازین آیه 114 دقت کنید " فتعالی الله" این دو کلمه در جمله پایانی آیه 190 اعراف هم آمده است .
*-ص320: به تشابه و تفاوت دو آیه 123 طه و 38 بقره دقت کنید . احتمال انتقال این دو آیه زیاد است .
*-ص321 : تلاوت آیات این صفحه از حفظ ، به تمرین بیشتری نیاز دارد.
*-ص321: به تشابه و تفاوت دو آیه 131 طه و 88حجردقت کنید .
مفاهیم
*-ص304: بگو: آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم کیست؟
آنان که در زندگى دنیا تلاششان گم و نابود مىشود، در حالى که مىپندارند (هم چنان) کار شایسته و نیک انجام مىدهند.
نکتهها:در روایات، این آیه به منکران ولایت امیر مؤمنان على علیه السلام و کسانى که در انجام حج، امروز و فردا مىکنند تفسیر شده است.
حضرت على علیه السلام فرمود: مصداق آیه، اهل کتابند که در آغاز بر حق بودند، سپس بدعتهایى در دین گذاشتند و گمان مىکردند که کار نیکى انجام مىدهند. آن گاه فرمود: «و ما اهل النهر منهم ببعید»، نهروانیان دست کمى از آنان ندارند.
امام حسین علیه السلام در دعاى عرفه مىفرماید: خدایا خوبىهاى ما بدى است و حقیقتهاى ماادّعایى بیش نیست.
همان گونه که بهرهمندىها متفاوت و داراى درجاتى است دو برابر، چند برابر، ده برابر:
«ضعف، اضعاف، عَشْرُ أَمْثالِها» و گاهى هفت صد برابر، «فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» و گاهى فوق تصوّر، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ» ، ضرر و زیانها نیز داراى مراحل و تفاوتهایى است:
الف: گاهى معاملهى بدى است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» ب: گاهى سودى ندارد. «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» ج: گاهى خسارت است. «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى» د: گاهى غرق در زیان است. «لَفِی خُسْرٍ» ه: گاهى خسارت بزرگ و آشکار است. «خُسْراناً مُبِیناً» و: گاهى خسارت در تمام ابعاد است. «بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا» زیانکاران چند گروهند:
الف: گروهى که کار نیک نمىکنند.
ب: گروهى که براى دنیا کار مىکنند، نه آخرت.
ج: گروهى که کار مىکنند و مىدانند که کارشان صحیح نیست.
د: گروهى که در زیانند و مىپندارند که سود مىبرند.
سه گروه اوّل، ممکن است با توبه به فکر اصلاح خود و جبران بیفتند، ولى گروه چهارم چون به فکر چاره نمىافتند، بدترین مردمند. مثل راهبان مسیحى که خود را از لذّات حلال دنیا محروم مىکنند و مورد انتقاد انبیا نیز هستند، یا مثل زاهدنماهاى ریاکار.
کسانى که اعتقادات صحیحى ندارند و از پندارهاى باطل خود پیروى مىکنند، تنها در یک عمل خسارت نمىکنند، بلکه در همهى برنامهها زیان مىبینند. زیرا معیار ارزش هر کارى
انگیزهى درست آن است و قرآن نیز با تعابیرى همچون: «أَ حَسِبَ، یَحْسَبُونَ، لا یَحْسَبَنَّ، أَ فَحَسِبْتُمْ» و ... از حسابگرىهاى متّکى به خیال و پندار بىاساس، انتقاد کرده است.
پیامها:
1 پیامبر مأمور بیان سود و زیان واقعى مردم است. «قُلْ ... أَعْمالًا» 2 شیوهى پرسش و پاسخ، از بهترین روشهاى آموزش و تربیت است. «هَلْ» ...
3 انسان در معرض غفلت از سود و زیان خویش است. «هَلْ نُنَبِّئُکُمْ» ...
4 هیچ عملى محو نمىشود، گرچه به نظر گم مىشود. «ضَلَّ سَعْیُهُمْ» 5 تکیه بر خیال نکنیم و واقعگرا باشیم. «یَحْسَبُونَ
*-ص310 : آیه 71 : و هیچ کس از شما نیست مگر آنکه وارد دوزخ مىشود، (و این ورود شما) از جانب پروردگارت حکمى قطعى است.
نکتهها:در تفسیر طبرى آمده است: روزى عبد اللّه بن رواحه در حال بیمارى مىگریست، همسرش نیز با دیدن او به گریه افتاد. عبد اللّه پرسید: تو چرا اشک مىریزى؟ گفت: به خاطر گریهى تو. عبد اللّه گفت: ولى من به خاطر این سخن خداى متعال مىگریم که فرمود: «إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» ورود ما به دوزخ قطعى است، امّا من نمىدانم از آن نجات مىیابم یا خیر؟
این آیه باید در کنار آیات و روایاتى که مربوط به صراط است معنا شود، چون صراط پلى است که بر روى دوزخ کشیده شده است و همهى مردم از روى آن عبور مىکنند، بعضى تند و بعضى کُند و بعضى به دوزخ مىافتند.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: روز قیامت، همهى انسانها (چه خوب و چه بد) وارد جهنّم مىشوند، ولى آتش به مؤمنین زیانى نمىرساند، همچون حضرت ابراهیم که آتش بر او سرد شد. بنا بر این آیهى مورد بحث که ورود همگان را به دوزخ حتمى مىداند، با آیاتى که مىگوید: مؤمنین از دوزخ دورند منافاتى ندارد. زیرا از سویى وارد دوزخ مىشوند، و از سوى دیگر با لطف خداوند آسیبى نمىبینند.
البتّه ممکن است بگوییم که ورود به معناى عبور است، نه داخل شدن. چنان که در مورد حضرت موسى علیه السلام آمده است «وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ» یعنى به کنار آب شهر مَدین وارد شد، نه آنکه داخل آب شد. یا آنکه بگوییم: مراد از کلمهى «مِنْکُمْ» در آیهى مورد بحث، گروههایى هستند که در آیات قبل ذکر شدهاند، یعنى طرفداران شیطان. و مراد از نجات متّقین، نجات کسانى است که از کفر و شرک نجات یافتهاند. یعنى همهى هواداران شیطان وارد دوزخ مىشوند، امّا کفّار و مشرکین در آنجا باقى مىمانند و لکن گناهکارانى که به شرک و کفر آلوده نبودهاند، ولى فاسق بودهاند سرانجام آزاد مىشوند.
پیامها:1 قیامت و مراحل آن، حساب شده و دقیق است. «لَنَحْشُرَنَّهُمْ ... لَنَنْزِعَنَّ ... إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» 2 خدا داراى سنّتها و برنامههاى قطعى و حتمى است. «کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا
*-ص312: همانا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند به زودى خداى رحمان براى آنان محبّتى (در دلها) قرار مىدهد.
نکتهها:بارها دیدهایم که هر گاه انسانهاى با ایمان و صالح از دنیا مىروند، حتّى افراد لاابالى و فاسق هم در غم فرو مىروند و ناخودآگاه به عزا مىنشینند و اشک مىریزند و یادش را گرامى داشته، قبرش را زیارت مىکنند و یا خاطراتش براى دیگران بازگو مىکنند. همه اینها به خاطر فطرت پاک و کمالدوستى انسان است.
آرى، کسى که تنها به خدا دل ببندد، خداوند هم دلهاى مردم را به او متوجّه مىکند. کسى که به یاد خدا باشد، خداوند او را یاد مىکند. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» از امام صادق علیه السلام روایت شده است: ولایت امیر المؤمنین علیه السلام پاداشى است که خدا به مؤمنان داراى عمل صالح مىدهد. و نظیر این روایت از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله در مورد مهر و محبّت اهل ایمان به علىّ علیه السلام آمده است.
پیامها:1 ایمان بدون عمل و عمل بدون ایمان، کارساز نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» ...
2 ایمان و کار شایسته، کلید محبوبیّت نزد مردم است. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ ... وُدًّا» هر گاه دیدیم محبوبیّت ما کم شده، عقیده یا عملکرد خود تجزیه و تحلیل کنیم. زیرا که وعدهى خداوند تخلّف ندارد.
3 محبوبشدن به دست خداست. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ» دلها نیز به دست اوست.
4 محبوب شدن، رحمتى الهى است که نصیب مؤمنان و صالحان مىشود.
«سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ» 5 ممکن است امروز به کار شایستهى شما ارج ننهند، ولى صبر و تلاش مداوم شما، در آینده به ثمر خواهد نشست. «سَیَجْعَلُ» ...
6 محبوبیّت، از الطاف و پاداشهاى الهى در دنیاست. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مؤمنان و صالحان علاوه بر پاداش آخرت، در همین دنیا نیز پاداش مىگیرند
*-ص313: آیات 25 ال 28 : (موسى) گفت: پروردگارا! (اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودى) سینهام را برایم گشاده گردان (و بر صبر و حوصلهام بیفزا).
و کارم را برایم آسان فرما.
و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند.
نکتهها:همین که حضرت موسى علیه السلام به رسالت الهى مأمور گردید، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:
1 سعهى صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 2 شرایط آماده. «وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی» 3 بیان روان. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» 4 داشتن وزیر. «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً» چون حضرت موسى علیه السلام به مسائل متعدّد عبادى، سیاسى، انقلابى، اجتماعى، اخلاقى، فردى و جمعى مأمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر کدام، انسان را از سایر امور غافل مىسازد، لذا سعه صدر در رسیدن به همهى این موارد کاملًا ضرورت دارد.
سعهى صدر، هم براى خود انسان لازم است، هم براى انجام مسئولیّت و کلمه «لِی» رمز آن است که دریافت وحى، نیاز به ظرفیت بزرگ دارد. چنان که در سوره انشراح در مورد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمده است: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ... فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»
ویژگىهاى قلب مؤمن و کافر
قلب مؤمن و کافر هر یک جایگاه امرى است، از جمله:
قلب مؤمن قلب کافر 1 حیات. «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ» «1» 1 مرض. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» «2» 2 شفا. «وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ» «3» 2 قساوت. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً» «4» 3 طهارت. «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «5» 3 عدم پذیرش. «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «6» 4 سعه صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» «7» 4 مُهر خوردن. «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» «8» 5 هدایت. «مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» «9» 5 احاطه ظلمت. «رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» «10» 6 ایمان. «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ» «11» 6 حجاب. «جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» «12» 7 سکینه. «السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» «13» 7 قفل شدن. «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» «14» 8 الفت. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» «15» 8 سختى. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» «16» 9 اطمینان قلبى. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «17» 9 برگشت و نفهمى. «صرف الله القلوب» «18» قلوبهم»
[ (1). انعام، 122. (2). بقره، 10. (3). توبه، 14. (4). مائده، 13. [.....] (5). حجرات، 3. (6). صف، 5. (7). طه، 25. (8). نحل، 108. (9). تغابن، 11. (10). مطففین، 14. (11). مجادله، 22. (12). کهف، 57.
(13). فتح، 4. (14). محمّد، 24. (15). انفال، 63. (16). بقره، 7. (17). رعد، 28. (18). توبه، 127.
پیامها:1 سعهى صدر اوّلین شرط موفقیّت در هر کارى است. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 2 به جاى ترس و فرار از مسئولیّت، امکانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهیم. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»
__________________________________________________
3 دعا قبل از هر کارى، رمز توکّل و مایهى دفع خطرات و آفات راه است، هر چند دعا خود نیز عبادت و اعلام نیاز به شمار مىرود. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 4 ارشاد و تربیت مردم و مبارزه با طاغوتها، بستگى تام به صبر و حوصلهى مربى و مجاهد دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 5 رسالت، با تندى و خشونت سازگار نیست. کار بزرگ، روح بزرگ مىخواهد.
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (موسى علیه السلام در یک درگیرى، یک نفر را با مشت کشته بود، از این روى از خداوند طلب شرح صدر کرد.)
6 دعاى انبیا در قرآن، با اسم «رَبِّ» است. «رَبِّ» 7 دریافت الطاف الهى، روح و سینهاى گشاده لازم دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 8 با سعهى صدر کارها آسان مىشود. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی» 9 سادهگویى و بیان روان، کمال است. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» 10 در هدایت و بسیج کردن مردم و روحیه دادن به نیروها و ارعاب و تضعیف روحیهى طاغوت، زبان گویا بسیار مهم است. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» 11 اصل، فهمیدن مردم است، نه اصطلاحات زیبا. «یَفْقَهُوا قَوْلِی» شرط موفقیت در تبلیغ آن است که مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند.
13 در تبلیغ باید از هر وسیلهاى که شناخت مردم را عمیقتر مىکند استفاده کرد.
«یَفْقَهُوا قَوْلِی
*-ص321: آیه 132 : و خانوادهات را به نماز فرمان ده و بر آن پایدار باش. ما از تو روزى نمىخواهیم، (بلکه) ما تو را روزى مىدهیم، و سرانجامِ (نیکو) براى (اهل) تقوا است.
نکتهها:در روایات متعدّدى آمده است که پس از نزول این آیه، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله تا چندین ماه دَرب خانه حضرت على و فاطمه علیهما السلام را مىزدند و در آستانه در مىفرمودند: «الصلاة» آن گاه به قرائت آیه تطهیر مىپرداختند.
هر گاه وضع زندگى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله تنگ مىشد، این آیه را تلاوت مىفرمود، آن گاه به افراد خانه دستور مىدادند تا نماز بخوانند.
«اصْطَبِرْ عَلَیْها» یعنى هم در انجام نماز وهم در امر به آن تأکید و پایدارى کن.
پیامها:1 امر به معروف از کسانى اثر بیشترى دارد که خود جذب مادّیات نشده باشند.
«لا تَمُدَّنَّ ... وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 2 رهبر جامعهى اسلامى نباید از خانواده خود غافل باشد. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ» 3 مرد نسبت به سرنوشت فکرى و دینى خانواده خود مسئول است و تنها رعایت امور مادّى آنان کافى نیست. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 4 یکى از مهمترین زمینههاى امر به معروف، خانواده و نزدیکان انسان است.
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» ... (دایرهى اهل، به زن و فرزند منحصر نیست، بلکه همهى افراد خاندان را شامل مىشود.)
5 مبلّغ باید در مرحلهى اوّل به تبلیغ خانواده خود بپردازد. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»
6 اوّلین مرحلهى تربیت، کانون خانواده است. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 7 فرمان به نماز از میان سایر واجبات، رمز بیمه شدن اعضاى خانواده است.
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ» 8 براى عدم وابستگى به زرق و برق دنیا، به نماز پناهنده شویم. «لا تَمُدَّنَّ ... وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ» 9 یکى از مصادیق روشن و بلند معروف، نماز است. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ» 10 موضوع نماز در خانواده داراى اهمیت خاصى است، باید والدین بر آن اصرار کنند. «1» «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» 11 امر به معروف، مداومت و پایدارى لازم دارد. «اصْطَبِرْ عَلَیْها» 12 خداوند از عبادت ما سودى نمىبرد، ثمرهى آن به خود ما باز مىگردد.
«لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً» 13 سفارش به نیکىها باید جدّى و همراه بیان آثار باشد. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ ... وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» 14 نماز، زمینهساز پاکدامنى و تقواست. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ ... وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» 15 حسن عاقبت در سایهى تقواى الهى است، نه مادّیات. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى
نکات مهم برای راهنمایی در یادآوری محفوظات جزء پانزده:
توجه: مطمئنا دانستن ترجمه ، مفاهیم، تفسیر و شان نزول آیات بهترین راهنما برای یادآوری آیات است ولی راههای میان بری برای خودم در نظر گرفتم که شاید به دردتون بخوره:
نکات جزء15
*-ص286: ترتیب آیات و چینش کلمات در این صفحه را با دقت حفظ و مرور کنید .
*-ص286: به تفاوت جمله پایانی آیه 39 با کل آیه 22 با توجه به معنی دقت کنید.
*-ص289: ترتیب آیات و چینش کلمات در این صفحه را با دقت حفظ و مرور کنید .
*-ص291: ترتیب آیات و چینش کلمات در این صفحه را با دقت حفظ و مرور کنید .
*-ص297: آیه 31 را با دقت حفظ و مرور کنید . از آیات مشابه قرآن است .
*-ص300:آیات 54کهف با 89 و 41 اسراء خیلی شبیه است ، به تفاوت معنایی آنها توجه و در هنگام تلاوت از حفظ دقت نمایید.
*-ص300: تفاوت جمله آغازین آیه 58 را با آیه 133 با توجه به مفهوم آیه( ربک الغفور در یکی و در دیگری ربک الغنی ) ملاحظه و هنگام تلاوت از حفظ دقت نمایید.
مفاهیم
سوره اسراء یکی از سوره هایی است که نکات آموزشی و کاربردی زیادی در آیات آن دیده می شود لذا به توجه به معانی ، شان نزول و تفسیر آن توصیه می نمایم .
*-ص 283:آیه 9:
جملهى «یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» را دو گونه مىتوان معنا کرد:
الف: قرآن به پایدارترین شیوه هدایت مىکند.
ب: قرآن استوارترین ملّتها و امّتها را هدایت مىکند.
پیامها:1 خرافات و اوهام در منطق استوار قرآن راه ندارد. «یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» 2 قرآن تنها کتابى است که قوانین ابدى و ثابت دارد. «یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» 3 دریافت اجر به ایمان و عمل نیاز دارد، «الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» ولى براى دوزخى شدن، کفر به تنهایى کافى است. «الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ... لَهُمْ عَذاباً» 4 عذاب الهى از هم اکنون آماده است. «أَعْتَدْنا» 5 بیم و امید در کنار هم باید باشد. «أَجْراً کَبِیراً ... عَذاباً أَلِیماً
*-ص283:آیه 11:
در قرآن از شتابزدگى انسان و شرّخواهى او بارها سخن به میان آمده است: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» یعنى از تو عذاب فورى مىخواهند. در آیهاى دیگر از قول کافران مىفرماید: «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ» مىگویند: خدایا اگر دین حقّ است، از آسمان بر ما سنگ بباران. سرچشمهى این شتابها، جهل و عناد و تعصّب است.پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «انما أهلک الناس العجلة» «3» بیشترین هلاکت و تباهى انسان از عجله است. بسیارى از نفرینهایى را هم که انسان علیه خود یا فرزندانش مىکند از همین عجله است.
پیامها:1 عجله و شتاب، از آفات فکر و عمل بشر است. «وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ ... عَجُولًا» 2 انسان، فطرتاً خیرگِراست. «یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ» تشبیه شرّخواهى انسان به خیرخواهى او، نشانهى آن است که انسان در اصل، خیرگِرا مىباشد.
3 آنان که به هدایت استوار قرآن «یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» راه نیابند، شتابزده سراغ شرّ خواهند رفت. «یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ» 4 عجله در نهاد هر انسانى وجود دارد، امّا باید جاى استفادهى صحیح آن را بشناسیم. «کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا. در قرآن از شتابزدگى انسان و شرّخواهى او بارها سخن به میان آمده است: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» یعنى از تو عذاب فورى مىخواهند. در آیهاى دیگر از قول کافران مىفرماید: «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ» مىگویند: خدایا اگر دین حقّ است، از آسمان بر ما سنگ بباران. سرچشمهى این شتابها، جهل و عناد و تعصّب است.پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «انما أهلک الناس العجلة» «3» بیشترین هلاکت و تباهى انسان از عجله است. بسیارى از نفرینهایى را هم که انسان علیه خود یا فرزندانش مىکند از همین عجله است.
*-ص 284: به ترجمه و توضیحات آیات 13 الی 39 دقت نمایید . آوردن تفسیر آنها از حوصله این یادداشت خارج است .
*-ص289:آیه 67:
وره الإسراء (17): آیه 67]
و هرگاه در دریا به شما محنت و رنج رسد، هر که را جز خداوند مىخوانید، محو و گم مىشود، پس چون شما را نجات دهد و به خشکى رساند، از او رومىگردانید. و انسان بسیار ناسپاس است.
یکى از دلایل فطرى بودن توحید، این است که انسان در حالت درماندگى و ناامیدى از همه وسایل مادّى، متوجّه یک نقطه غیبى مىشود که او را نجات دهد.
شخصى منکر خدا، از امام صادق علیه السلام دلیلى بر اثبات خدا مىخواست. حضرت پرسید: آیا تا کنون سوار کشتى شدهاى که دچار حادثه شود؟ گفت: آرى، یک بار در سفرى دریایى کشتى ما متلاشى شد و من بر تخته پارهاى سوار شدم. امام پرسید: آیا در آن هنگام، دل تو متوجّه قدرتى بود که تو را نجات دهد؟ گفت: آرى. فرمود: همان قدرت غیبى، خداست.
پیامها:1 ایمان و توبهى موسمى و موضعى ارزشى ندارد. «مَسَّکُمُ الضُّرُّ» ...
2 در گرداب خطر، انسان یکتاپرست مىشود، «إِلَّا إِیَّاهُ» و نارسایى همهى اسباب ظاهرى و پندارى روشن مىگردد. «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ» 3 فاصله گرفتن از وسایل مادّى، عامل درک بهتر حقایق است. «مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ» 4 جز خداوند، هر معبودى محو و نابود مىشود. «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ» 5 دعاى خالصانه مستجاب مىشود. «إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ» 6 آسایش، عامل غفلت است. «نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ» 7 جاذبههاى دنیا به قدرى دلفریب است که انسان پس از ساعتى نجات از مهلکه، همه چیز را فراموش مىکند. «فَلَمَّا نَجَّاکُمْ ... أَعْرَضْتُمْ» 8 فراموش کردن خداوند پس از نجات، جلوهى روشن کفران است. «وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً.
*-290:آیه 79:
و پاسى از شب را بیدار باش و تهجّد و عبادت کن، و این وظیفهاى افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامى محمود و پسندیده برانگیزد.
«هجود»، به معناى خوابیدن است و «فَتَهَجَّدْ»، به معناى برطرف کردن خواب با عبادت مىباشد.
نماز شب از نمازهاى بسیار با فضیلت است و در سورههاى مزّمل و مدّثر آمده است: «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» در روایات بیش از 30 فضیلت براى نمازشب برشمرده شده است که به برخى از فضایل آن اشاره مىشود:
تمام انبیا نمازشب داشتند. نماز شب، رمز سلامتى بدن و روشنایى قبر است. نماز شب، در
اخلاق، رزق، برطرف شدن اندوه، اداى دین و نور چشم مؤثّر است.
نماز شب، گناه روز را محو مىکند و نور قیامت است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: پاداش نماز شب آن قدر زیاد است که خداوند مىفرماید:
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»
هیچ کس پاداشى را که براى آنان در نظر گرفته شده نمىداند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: شرف مؤمن، نماز شب است و عزّتش، آزار و اذیّت نکردن مردم.
ابو ذر کنار کعبه مردم را نصیحت مىکرد که براى وحشت و تنهایى قبر، در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.
درمانده کسى است که از نماز شب محروم باشد.
بهترین شما کسى است که اطعام کند، سلام را آشکارا بدهد و هنگامى که مردم در خوابند، نماز بخواند.
سه چیز بر پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله واجب بود و بر دیگران مستحبّ: نماز شب، مسواک و سحرخیزى.
در کلمهى «مَقاماً» عظمت نهفته است (به خاطر تنوین) و در روایات آمده که «مقام محمود» همان شفاعت است.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: گناهان و اعمال و رفتار بد انسان، موجب محرومیّت او از نمازشب مىشود.
خداوند به تمام قطعات زمان سوگند یاد کرده است. مثلًا: «وَ الْفَجْرِ» ، «وَ الصُّبْحِ» ، «وَ النَّهارِ» ، «وَ الْعَصْرِ» اما به سحر سه بار سوگند یاد شده است: «وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» ، «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ» ، «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» یعنى سوگند به شب هنگام تمام شدنش.
و در بارهى استغفار در سحر دو آیه آمده است: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» «1»، «الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ» «2»
پیامها:1 نماز شب بر پیامبر اسلام واجب بود. «فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ» آرى مقام رهبرى، مستلزم تکالیف سنگینترى است.
2 دل شب بهترین زمان براى عبادت است. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ» 3 مقامات پسندیده معنوى، در سایهى عبادت و عبودیّت پیدا مىشود. «فَتَهَجَّدْ، مَقاماً مَحْمُوداً» 4 ما با عبادتهاى خویش، حقى بر خدا نداریم که طلب کنیم، هر چه هست، امید است و فضل او. «عَسى» 5 نماز شب به تنهایى کافى نیست، کمالات دیگرى نیز لازم است. «عَسى» 6 تا کسى خود گامى به سوى کمال برندارد، خداوند او را به مقامى نمىرساند.
«فَتَهَجَّدْ ... یَبْعَثَکَ رَبُّکَ» 7 مقامى ارزشمند است که نزد خدا پسندیده باشد، و گر نه شهرتهاى پوچ، ارزشمند و ماندگار نیست. آرى دود به هوا و بالا مىرود، ولى روسیاه است.
«یَبْعَثَکَ رَبُّکَ» 8 خداوند، خودش شفاعت را براى اولیا پسندیده است، نه آنکه اولیاى الهى نسبت به بندگان از خدا مهربانتر باشند. «یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً.
*-ص290:آیه 82
و آنچه از قرآن فرو مىفرستیم، مایهى شفا (ى دل) و رحمتى براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمىافزاید.
کلمهى «مِنَ» در «مِنَ الْقُرْآنِ»، به معناى «بعض» نیست تا دلالت کند بر اینکه بعضى از قسمتهاى قرآن شفاست، بلکه بیان مىکند که هر آنچه از قرآن کریم نازل مىشود، شفابخش است.
با آنکه قرآن براى هدایتِ همه است «هُدىً لِلنَّاسِ» ولى تنها کسانى از این نور بهره مىبرند که پنجرهى روح خود را به سوى آن باز کنند و لجاجت و عناد را کنار گذاشته، با روحى سالم به سراغ قرآن روند «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» «2» و لذا لجوجانِ بیماردل را جز خسارت نمىافزاید. مانند باران که وقتى بر مردارى ببارد، بوى تعفّن برخیزد، هر چند باران زلال و پاک است.
استدلال قرآن، رکود فکرى را شفا مىدهد موعظهى قرآن، قساوت را درمان مىکند
تاریخ قرآن تحیّر را برطرف مىسازد زیبایى آهنگ و فصاحتش روح فرارى را جذب مىکند قوانین و احکامش عادات خرافى را ریشه کن مىسازد تلاوت و تدبر در آن، بیمارى غفلت را شفا مىبخشد تبرّک به آن، امراض جسمى را شفا مىدهد و رهنمودهاى آن، تاریکىها را روشن مىکند.
شفاى قرآن با شفاى داروهاى مادّى تفاوتهاى زیادى دارد. داروى قرآن، ضررى را به دنبال ندارد، کهنه نمىشود و تاریخ مصرف ندارد. شفا یافتهى قرآن عامل شفاى دیگران مىشود. در نسخهى شفاى قرآن اشتباه نیست، همیشه و در اختیار همه است، طبیب این دارو، هم ما را مىشناسد، هم دوستمان دارد و هم نتیجهى نسخهاش ابدى است، نسخه و داروى او هم مشابه ندارد.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: «فان القرآن شفاء من اکبر داء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال» «1»، قرآن درمان بزرگترین دردهاست که کفر و نفاق و گمراهى باشد.
خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است: «کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» «2» و پیامبرش را براى جهانیان، رحمت قرار داده است، «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» «3» هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند، «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» «4» و هم کتابش رحمت است. «شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ»
پیامها:1 چون قرآن از جانب خدایى است که خالق بشر و فطرتِ اوست، قوانین آن نیز با فطرت مطابق و نجات دهندهى اوست. «شِفاءٌ» 2 آنچه از سوى خداى رحمان و رحیم باشد، رحمت است. «رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» 3 چون کافران به اوامر و نواهى قرآن عمل نمىکنند، نزول هر دستور، جرمشان را بیشتر و خسارتشان را افزونتر مىسازد. «لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
*-ص296:آیه 24
دربارهى هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را فردا انجام مىدهم،
مگر آنکه (بگویى:) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردى (گفتن: ان شاء اللّه، همین که یادت آمد) پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر است، راهنمایى کند.
گفتنِ «ان شاء الله» که اعتقاد به قدرت و مشیّت الهى را مىرساند، تکیه کلام اولیاى الهى است. چنان که در قرآن نیز از زبان پیامبران نقل شده است یعقوب به فرزندانش مىگوید:
«ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» وارد مصر شوید، إن شاء اللَّه در امانید، خضر به موسى مىگوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهى یافت. حضرت شعیب به حضرت موسى مىگوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» و حضرت اسماعیل به پدرش حضرت ابراهیم مىگوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» مرا ذبح کن که به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهى یافت.
البتّه مراد از گفتن «إِنْ شاءَ اللَّهُ» و «أَعُوذُ بِاللَّهِ» و امثال آن، لقلقهى زبان نیست، بلکه داشتن چنین بینشى در تمام ابعاد زندگى و در باور و دل انسان است.
امام صادق علیه السلام فرمود: در نوشتههاى خود نیز «إِنْ شاءَ اللَّهُ» را فراموش نکنید. روزى دستور داد نامهاى بنویسند، هنگامى که نامه را بدون «إن شاء اللَّه» دید، فرمود: «کیف رجوتم أن یتم هذا؟» چگونه امید دارید که این کار به سامان برسد؟ پیامبر اسلام هنگام ورود به
قبرستان مىفرمود: «و انا ان شاء الله بکم لاحقون» اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهیم پیوست، در حالى که مرگ، حتمى است.
انسان در عین حال که اراده دارد و آزاد است، ولى به طور مستقل نیست و همهى کارها به او سپرده نشده که بدون خواست خدا هم بتواند کارى انجام دهد. یعنى انسان نه در جبر است و نه اختیار تمام امور به او داده شده است، بلکه آزادى انسان در سایهى مشیّت خداوند است. «إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»
پیامها:1 در سخن گفتن و تصمیمگیرى خدا را فراموش نکنیم. «وَ لا تَقُولَنَّ» ...
2 هرگز خود را مستقل از خدا ندانیم و بطور قطع از انجام کارى هر چند کوچک، در آینده خبر ندهیم. «لا تَقُولَنَّ ... إِنِّی فاعِلٌ» ...
3 به امکانات و توان خود تکیه نکنیم، که فراهم بودن مقدّمات، تضمین کننده انجام قطعى کار نیست. «لا تَقُولَنَّ ... إِنِّی فاعِلٌ» ... در آنچه هم یقین داریم، باید «إِنْ شاءَ اللَّهُ» بگوییم.
4 انسان پیوسته نیازمند خداست و در هر کارى باید خود را وابسته به ارادهى الهى بداند. «لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ» ...
5 جبران از دست رفتهها لازم است. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» 6 پیامبران نیز به تعلیم و هدایت الهى نیاز داشتهاند. «قُلْ عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی» 7 اظهار امیدوارى به امدادهاى الهى، از شیوههاى صحیح دعاست. «عَسى» ...
8 هدایت مراحلى دارد و همهى آنها به دست خداوند است. «أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ» ...
9 باید راه میانبُر و نزدیکترین راه به حقّ و صواب را پیدا کرد. «لِأَقْرَبَ مِنْ هذا» ...
10 رسیدن به رشد برتر، آرزوى انبیاست. «عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ» ...
11 براى انبیا نیز رشد و رسیدن به مراحل بالاتر وجود دارد. «عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً» 12 تداوم ذکر خدا، کوتاهترین راه رسیدن به رشد است. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ ... عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً.
*-ص296:آیه 25
یهودیان در مورد مقدار توقّف اصحاب کهف در غار، از حضرت على علیه السلام سؤال کردند.
حضرت فرمود: 309 سال. گفتند: در کتاب ما 300 سال آمده است! آن حضرت فرمود:
9 سال به خاطر تفاوت سال شمسى و قمرى است.
در تفسیر مراغى این تفاوت نه سال را، نشانهى معجزه بودن قرآن دانسته که چه اندازه دقیق است و تفاوت سالهاى قمرى و شمسى را هم در نظر گرفته است.
ممکن است گفته شود: مقدار، همان سیصد سال بوده که مردم نه سال به آن افزودهاند، «وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» از این رو خداوند در جواب مىفرماید: «قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا» بگو: خدا داناتر است.
عمر انسان حدّ معیّنى ندارد، مثل آب نیست که در صد درجه بجوشد و در درجهى صفر یخ بزند. در آزمایشها عمر بعضى موجودات زنده تا دوازده برابر افزایش یافته است. چنانچه در جراید نوشتند: ماهى منجمدى که مربوط به چند هزار سال پیش بود و در میان یخهاى قطبى پیدا شد، پس از قرار گرفتن در آب ملایم، زندگى را از سر گرفت.
اگر آمار، ساده و عادّى بیان شود، ممکن است یا فراموش شود و یا شنونده به آن توجّه خاص نکند. مثلا اگر بیمارى به پزشک بگوید: من چهار ساعت در نوبت نشستهام، یا بگوید چهار ساعت 7 دقیقه کم، توجّه پزشک تفاوت دارد. زیرا ارقام گاهى براى بیان کم و زیاد است و خیلى در آن دقّت نیست، ولى اگر ریز و دقیق بیان شود، شنونده را جذب مىکند. لذا درباره مدّت تبلیغ حضرت نوح مىفرماید: هزار سال مگر پنجاه سال، تا اعلام کند ارقام دقیق است. در این آیه نیز مىفرماید: سیصد سال و سپس مىفرماید: نه سال اضافه. تا بگوید آمار دقیق است.
پیامها:1 شیوه بیان آمار و اعداد باید دقیق باشد. «ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» 2 دقّت در بیان ارقام و آمار، آن را در ذهن، ماندگارتر مىکند. «ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»
[سوره الکهف (18): آیه 27]
وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)
و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است (بر مردم) بخوان، (سنّتها و) کلمات الهى را تغییر دهندهاى نیست و هرگز جز او پناهگاهى نخواهى یافت (که به آن پناهنده شوى).
نکتهها:
از بهانههاى مخالفان پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله، این بود که از آن حضرت تقاضاى تغییر و تبدیل قرآن را داشتند و مىگفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» قرآن دیگرى بیاور یا آن را عوض کن. پیامبر در جواب آنان مىفرمود: این در اختیار من نیست، تبدیل آیات تنها کار خداوند است.
*-ص300: خواندن ترجمه و تفسیر داستان هم نشینی حضرت موسی (ع) و حضرت حضر (ع) در آیات 60 ای 82 توصیه می نمایم .
نکات مهم برای راهنمایی در یادآوری محفوظات جزء چهارده:
توجه: مطمئنا دانستن ترجمه ، مفاهیم، تفسیر و شان نزول آیات بهترین راهنما برای یادآوری آیات است ولی راههای میان بری برای خودم در نظر گرفتم که شاید به دردتون بخوره:
*-ص263: آیات 31 تا 40 با آیات 11 تا 16 سوره اعراف تشابه معنایی و مکانی زیادی دارند وبایستی خیلی با دقت خوانده شود.
*-ص268: آخرین کلمه آیات 11 و 12 به ترتیب " ان فی ذالک لآیه لقوم یتفکرون " و " ان فی ذالک لآیات لقوم یعقلون " می باشد که در آیات 3 و 4 سوره رعد نیز ترتیب آنها همین است . (البته جمله انتهایی آیه 3 سوره رعد " ان فی ذالک لآیه لقوم یتفکرون " می باشد ).
*-ص 269 : ترتیب آیات و چینش کلمات در این صفحه خیلی فرار است ، با دقت حفظ و مرور کنید .
*-ص 270: آیات 31 و 33 را با دقت به معنا مرور کنید.(شروع آیه 33 مشابه شوع آیه 53 اعراف است)
*-ص 272: آیات 49 تا 53 را با دقت مرور کنید.
*-ص 273:آیات 61 تا 64 را با دقت مرور کنید.
*-ص 273: به تشابه معنایی و مکانی آیه 64 با آیه 105 سوره نساء دقت کنید .
*-ص 274: انتهای آیات 65 ، 67 و 69 به ترتیب جملات " ان فی ذالک لایه لقوم یسمعون " ، " ان فی ذالک لایه لقوم یعقلون " و " ان فی ذالک لایه لقوم یتفکرون " می باشد . توجه شود در این صفحه کلمه لایات بصورت جمع نداریم . ضمنا با نکته صفحه 268 مقایسه شود .
*-ص 276: آیه 82 معمولا در قرائت از حفظ فراموش می شود ؟
*-ص 277: ترتیب آیات و چینش کلمات در این صفحه خیلی فرار است ، با دقت حفظ و مرور کنید .
*-ص279: ترتیب آیات و چینش کلمات در این صفحه خیلی فرار است ، با دقت حفظ و مرور کنید .
*-ص 279: جمله انتهایی آیه 106 " ... غضب من الله و لهم عذاب عظیم" می باشد.
*-ص 279:آیات 106 تا 109 را با دقت مرور کنید.
*-ص280: آیه 111 را با دقت به معنا مرور کنید.
*-ص280: کلمات انتهایی آیات94 و 106" عذاب عظیم" و آیات 104 و 117 " عذاب الیم " می باشد.
*-ص280:به تفاوت جمله پایانی آیات 118 و 33 دقت شود .
*-ص281: به تفاوت جمله پایانی آیات 119 نحل با 153 اعراف دقت شود .
*-ص281:با توجه به نکات گفته شده در این جزء سوره نحل از سوره های مهم در حفظ می باشد و برای تثبیت آن بایستی به طور منظم مرور شود . حفظ صفحات و شماره آیات همچنین مرور آیات ابتدای صفحات و انتهای صفحات به طور مجزا توصیه می شود .
مفاهیم
*-ص262:آیه 9: 9- یقینا ما قرآن را نازل کردهایم، و حتما ما حافظ و نگاهدار آن هستیم
منظور از کلمه (الذِّکْرَ) قرآن مجید است «1» کلمه ذکر از این نظر براى قرآن بکار رفته که قرآن مجید، حق و باطل، سعادت و شقاوت، خیر و شرّ، واجب و حرام، دنیا و آخرت و ... خلاصه هر چیزى را که لازم به تذکر است ذکر میکند، و بشر را نسبت به آنها یادآورى مینماید. گواه بر این معنى قسمتى از آیه- 89- سوره: نحل است که میفرماید:
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ.
یعنى یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله ما این کتاب یعنى قرآن را در حالى بر تو نازل کردهایم که بیانى است براى هر چیزى.
چون خداى علیم در این آیه شریفه نفرموده: ما از چه نظر حافظ و نگاهدار قرآنیم پس معلوم میشود: ذات مقدسش از هر نظر حافظ و نگاهدار قرآن است. هم از نظر: از بین رفتن آن، هم از لحاظ کم و زیاد شدن، هم از جهت تغییر احکام و ... خلاصه از آنچه که قرآن را از آن مقدار و کمیتى که نازل شده دیگرگون نماید. جالب توجه اینکه چون خدائى خداوند پایانپذیر نیست پس محفوظ بودن قرآن نیز پایانپذیر نخواهد بود.
محفوظ بودن قرآن در این آیه مؤکد به چهار تأکید است 1- انّا- 2- نحن- 3- انّا- 4- لحافظون. پس با توجه به مطالب فوق، معنى آیه چنین میشود: حتما ما قرآن را نازل کردهایم، نه اینکه فرشتگان، یا پیامبر اسلام، یا دیگرى آنرا ساخته و پرداخته باشد. مائیم که حافظ و نگاهدار قرآنیم، نه اینکه دیگران بتوانند قرآن را از شرّ دشمنانش حفظ کنند. و راستى بهترین
گواه بر این موضوع همین است که خداى توانا قرآن مجید را از روز نزولش تا به حال که هزار و چهار صد سال از آن مىگذرد حفظ و نگاهدارى نموده است. در صورتى که دشمنان قرآن از حد و حساب خارجند! و به همین دلیل که خداى یکتا و بزرگ، قرآن را تا به حال محفوظ داشته یقینا در آینده نیز نگاه خواهد داشت-
*-ص264: آیه44: منظور از کلمه (أَبْوابٍ) در اینجا:- چنانکه در حدیث ذیل خواهیم خواند- طبقات و منازل دوزخ است. ضمیر کلمه (مِنْهُمْ) به کلمه (غاوین) باز میگردد که نیز در آیه قبل مىباشد. کلمه (جُزْءٌ مَقْسُومٌ) به معنى سهمیه و نصیب است پس با توجه به مطالبى که گفته شد معنى آیه چنین مىشود: دوزخ داراى هفت طبقه مىباشد. و براى اهل هر طبقهاى از آن یک سهمیه و نصیب معلوم و مشخصى از عذاب و عقاب خواهد بود. گواه بر اینکه کلمه (أَبْوابٍ) در اینجا به معنى طبقات مىباشد حدیث ذیل است- مؤلف.
حضرت على بن أبی طالب علیه السّلام میفرماید: دوزخ داراى هفت باب، یعنى هفت طبقه است که هر طبقهاى بالاى طبقه دیگرى مىباشد. بعدا آن بزرگوار دست خود را روى دست دیگر نهاد و بدین وسیله طبقهبندى دوزخ را براى بینندگان مجسم نمود و فرمود: طبقهبندى دوزخ اینطور است. بعدا فرمود:
خداوند توانا توسعه بهشت را بوسیله عرض آن، و توسعه دوزخ را بوسیله عمق و گودى آن قرار داده است، بدین شرح: نام پایینترین طبقات دوزخ: جهنم، نام طبقه بالاى آن: لظى، نام طبقه ما فوق آن: حطمه (بضم حاء و فتح طاء و میم)، نام طبقه بالاى آن: سقر (بفتح سین و قاف) نام طبقه ما فوق آن: جحیم نام طبقه بالاى آن: سعیر، و نام طبقه بالاى آن: هاویه است. روایات دیگرى نیز در باره طبقهبندى دوزخ وارد شده که با آنچه گفته شد اختلاف دارند
*-ص266:آیه87: در روایات شیعه و سنى آمده است که مراد از «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی»، سوره حمد مىباشد. زیرا این سوره در هر نماز دو بار خوانده مىشود و دو بار نازل شده و در روایتى آمده که خداوند مىفرماید: من سوره حمد را میان خود و بندهام دو قسمت کردهام نیمى از آن در مورد من است و نیمى از آن به بندگانم ارتباط دارد. (از «بسم اللَّه» تا «مالک یوم الدین» مربوط به خداست و از «ایّاک نَعبد» که اظهار عبودیّت و استمداد و دعاست مربوط به بندگان است.)
البتّه بعضى گفتهاند مراد از «الْمَثانِی» خود قرآن است، «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» به معناى هفت آیه از قرآن است، که همان سوره حمد باشد. و دلیل این سخن آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ» «1» یعنى خداوند بهترین حدیث را نازل کرد، کتابى که آیاتش متشابه و هماهنگ و تکرارى است.
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «من اعطاه الله القرآن فراى ان رجلا اعطى افضل مما اعطى فقد صغر عظیما و عظم صغیرا» «2» یعنى کسى که خداوند به او قرآن عطا کند و چنین تصور کند که به دیگرى چیز بهترى داده شده، قرآنِ بزرگ را کوچک شمرده و غیر قرآن را که کوچک است، بزرگ دانسته است
*-ص274:آیه 67: نکتهها:
کلمهى «سکر» به معناى از دست دادن عقل است و کلمهى «سکر» به منشأ آن مىگویند.
در دو آیه قبل سخن از آب و شیر بود که دو نوشیدنى طبیعى و مستقیم است. این آیه سخن از نوشیدنىهایى است که ما از طریق فشردن میوهها بدست مىآوریم. آنجا که دست خدا در کار است، همه لطف و صفاست، آب باران و شیر خالص، ولى آنجا که دستِ بشر دخالت مىکند، گاهى رزق نیکو حاصل مىشود و گاهى شراب که مایهى فساد و تباهى است.
پیامها
1 هر چیزى که سبب مستى شود، رزق نیکو نیست. «سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» 2 آنچه خدا آفریده خوب است، این ما هستیم که آنها را در چه راهى مصرف کنیم، یا چه کارهایى روى آنها انجام دهیم. «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» 3 در آفرینش میوهها (تنوع رنگ و طعم و خواص آنها و فواید کوتاه مدّت و دراز مدّت آنها و ترکیبات آنها و تأمین نیازمندىهاى انسان و مقدار تولید آن و مناسبت محل تولید با ساکنان منطقه و دسترسى انسان به آنها و عواملى که در پیدایش آنها بکار رفته) نشانهاى براى توجّه به خالق است. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً.
*-ص278:آیه94:
پس هر گاه خواستى قرآن بخوانى، از (شر) شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر.
البتّه شیطان را بر کسانى که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل مىکنند، غلبه و سلطهاى نیست.
هر کار خوبى ممکن است آفاتى داشته باشد، همان گونه که عزّت، آفتى دارد مثل تکبّر و خدمت به مردم، آفتى دارد مثل منت گذاشتن، قرائت قرآن نیز ممکن است آفاتى از قبیل خودنمایى، کسب درآمد، رقابتهاى منفى، فریب مردم، فهم غلط، تفسیر به راى و ... داشته باشد که انسان باید هنگام تلاوت قرآن از شرّ همهى آفات، به خداوند پناه ببرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: تلاوت نیاز به سه چیز دارد: قلب خاشع و بدن فارغ و موضع خالى.
یعنى حالتى که در آن پیش داورى نباشد.
قرآن اگر همراه با تفسیر و نظرات امامان معصوم علیهم السلام باشد، «کتاب الله و عترتى لن یفترقا» و بر دلهاى پاک وارد شود، «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» سبب هدایت و رشد و زیاد شدن ایمان و علم مىگردد. چنان که قرآن مىفرماید: اى پیامبر هر گاه قرآن تلاوت مىکنى ما میان تو و کسانى که ایمان به آخرت ندارند مانعى قرار مىدهیم
در روایات مىخوانیم: پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله هنگام تلاوت قرآن جمله «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را مىخواندند.
پیامها
1 از خطر نفوذ شیطان در بهترین افراد و مقدّسترین کار غافل نباشید. (تلاوت قرآن از شخصى مثل پیامبر اکرم هم نیاز به استعاذه دارد) 2 شیطان به سراغ همه مىآید، امّا در همه تأثیرگذار نیست. «لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا» 3 ایمان و توکّل، قلعهاى است که انسان را از آسیبپذیرى حفظ مىکند. «لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا» 4 پناه بردن به خداوند، نشانهى ایمان به او و توکّل بر اوست. «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ... آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 5 پناه بردن شما همراه پناه دادن اوست. (پس پناه ببرید، «فَاسْتَعِذْ» تا او شما را پناه دهد و اگر او پناه ندهد، پناهندگى ما بیهوده است.)
6 جز پناهندگى به او راه دیگرى نیست. فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ.
*-ص279:آیه 105:
جز این نیست که دروغ را تنها کسانى مىسازند که آیات خدا را باور ندارند و آنان خود دروغگویانند، (نه پیامبرى که با تمام وجود به خدا ایمان دارد)
در دو آیه قبل کفّار در تهمتى که به پیامبر اکرم مىزدند گفتند: این آیات را بشرى به او یاد داده و او به دروغ آن را به خدا نسبت مىدهد خداوند در پاسخ فرمود: آن شخصِ معلّم عرب نیست علاوه بر آنکه آن همه معارف قرآن را خداوند به کافرى نمىدهد، و در این آیه مىفرماید: پیامبر کسى نیست که حرف دیگران را به خدا نسبت دهد، این کار کسانى است که ایمان ندارند.
قرآن مىفرماید: اگر کلامى را بهدروغ بهما نسبت دهند، رگ حیاتشان را قطع مىکنیم.
در تفسیر در المنثور و المیزان از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله آمده: مؤمن ممکن است گرفتار زنا و دزدى شود، امّا دروغ نمىگوید!. سپس این آیه را تلاوت فرمودند.
نکات مهم برای راهنمایی در یادآوری محفوظات جزء سیزده:
توجه: مطمئنا دانستن ترجمه ، مفاهیم، تفسیر و شان نزول آیات بهترین راهنما برای یادآوری آیات است ولی راههای میان بری برای خودم در نظر گرفتم که شاید به دردتون بخوره:
جزء13
*-ص243: هر 3 آیه (65 و 68 و 69) با ولما آغاز می شود .
*-ص247: درآیه 96 جمله " فلما ان جاءالبشیر" با جمله " فلما جاءه الرسول " در آیه 50 مشابه است .
*- ص 248: ترتیب آیات در این صفحه را بیشتر تمرین نمایید.
*-ص 251: درآیه 16 جمله " ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه " با جمله " و جعلوا لله شرکاءالجن و خلقهم و خرقوا " در آیه 101 سوره انعام مشابه است و بایست با دقت بیشتر تلاوت شود .
*-ص255: آیات این صفحه با آیات صفحه 249 را از هم تمییز دهید.
مفاهیم
*ص243:آیه67: حضرت یعقوب علیه السلام به هنگام سفر برادران به مصر چهار نکته توحیدى مىگوید:
اوّل: «ما أُغْنِی عَنْکُمْ»، یعنى من با این سفارش ورود از چند در نمىتوانم چیزى از مقدّرات خدا را از شما دور کنم.
دوّم: در آیه قبل فرمود: «إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ»، یعنى مگر آنکه همه شما به گونهاى که تصوّر نمىکردید گرفتار حادثهاى شوید.
سوّم: در آیهى 64 فرمود: «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً».
چهارم: در آیه 67 فرمود: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ».
آرى، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله سراپا توجّه به خدا و توحید دارد، امّا فرزندان یعقوب در سفر تنها مىگفتند: «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» یعنى ما خودمان برادرمان را حفظ مىکنیم. در این گفتگوها سیماى موحّد مخلص، با افراد عادّى به زیبایى نشان داده مىشود
*ص247: آیات 97 و 98 : فرزندان یعقوب موحّد بودند و به مقام والاى پدرشان آگاه بودند «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» آنچه به عنوان «ضلال» به پدر نسبت دادهاند، مراد گمراهى در عقیده نیست، بلکه گمراهى در تشخیص و علاقمندى او به یوسف بود.
براى ظالم سه روز است: روز قدرت، روز مهلت و روز ندامت.
براى مظلوم نیز سه روز است: روز حسرت که مورد ظلم قرار گرفته، روز حیرت که در فکر چارهاندیشى است و روز نصرت در این دنیا یا جهان آخرت.
کسانى که در اثر اشتباه به پدر گفتند: «إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» بعد از توجّه به اشتباه مىگویند: «إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ» در تفسیر مجمع البیان و أطیب البیان آمده است که حضرت یعقوب در انتظار شب جمعه یا سحر بود تا براى فرزندانش دعا کند.
*ص255:آیه 43:
در آخرین آیه مورد بحث (همانگونه که این سوره در آغاز از نام قرآن و کتاب اللَّه شروع شده) با تاکید بیشترى روى معجزه بودن قرآن، سوره رعد را پایان مىدهد، و مىگوید:" این کافران مىگویند تو پیامبر نیستى" (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا).
هر روز بهانهاى مىتراشند، هر زمان تقاضاى معجزهاى دارند و آخر کار هم باز مىگویند تو پیامبر نیستى! در پاسخ آنها بگو" همین کافى است که دو کس میان من و شما گواه باشد یکى اللَّه و دیگرى کسانى که علم کتاب و آگاهى از قرآن نزد آنها است"! (قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ).
هم خدا مىداند که من فرستاده اویم، و هم آنها که از این کتاب آسمانى من یعنى قرآن آگاهى کافى دارند، آنها نیز به خوبى مىدانند که این کتاب ساخته و پرداخته مغز بشر نیست، و جز از سوى خداى بزرگ امکان ندارد نازل تفسیر نمونه، ج10، ص: 254
شده باشد، و این تاکیدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبههاى مختلف که ما شرح آن را در جاهاى دیگر مخصوصا در کتاب" قرآن و آخرین پیامبر" دادهایم.
بنا بر آنچه در بالا گفتیم منظور از مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ، آگاهان از محتواى قرآن مجید است.
ولى بعضى از مفسران احتمال دادهاند که اشاره به دانشمندان اهل کتاب باشد، همانها که نشانههاى پیامبر اسلام ص را در کتب آسمانى خویش خوانده بودند، و از روى علاقه و آگاهى به او ایمان آوردند.
ولى تفسیر اول صحیحتر به نظر مىرسد.
در بسیارى از روایات آمده است که منظور از مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ على بن ابى طالب ع و ائمه هدى است، که در تفسیر نور الثقلین و برهان این روایات جمع آورى شده.
این روایات دلیل بر انحصار نیست و همانگونه که بارها گفتهایم اشاره به مصداق یا مصداقهاى تام و کامل است و در هر حال تفسیر اول را که ما انتخاب کردیم تایید مىکند.
سزاوار است در اینجا سخن را با روایتى که از پیامبر ص نقل شده پایان دهیم.
ابو سعید خدرى مىگوید از پیامبر درباره قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ (که در داستان سلیمان وارد شده است) سؤال کردم فرمود:
ذاک وصى اخى سلیمان بن داود:
" او وصى و جانشین برادرم سلیمان بود" عرض کردم قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ از چه کسى سخن مىگوید و اشاره به کیست فرمود:
ذاک اخى على بن ابى طالب:
" او برادرم على بن ابى طالب است"
پروردگارا درهاى رحمتت را بر ما بگشا و از علم کتابت به ما ارزانى دار.
بار الها! آن چنان در پرتو آگاهى به قرآن قلب ما را روشن و فکر ما را توانا کن که از تو، به غیر تو نپردازیم و هیچ چیز را به خواست تو مقدم نشمریم و در تنگناى اغراض شخصى و تنگنظرىها و خودبینىها گرفتار نشویم و در میان بندگانت تفرقه نیندازیم و انقلاب اسلامى خود را به پرتگاه خطر نکشانیم و مصالح اسلام و قرآن و ملت مسلمان را بر همه چیز مقدم بشمریم.
خداوندا! آنها که این جنگ خانمانسوز و ویرانگر را که حکام ظالم عراق به تحریک دشمنان اسلام بر ما تحمیل کردهاند از خواب غفلت بیدار کن و اگر بیدار شدنى نیستند نابودشان فرما و به ما آن آگاهى در پرتو کتابت معرفى کن که براى پیروزى بر دشمنان حق و عدالت از همه وسائل مشروع و ممکن استفاده کنیم- آمین یا رب العالمین
ص258:آیه 22: و (چون کار کیفر و پاداش به اتمام رسد) شیطان (از روى ملامت به دوزخیان) گوید: همانا خداوند به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم ولى با شما تخلّف کردم، من بر شما تسلّطى نداشتم، جز آن که شما را دعوت کردم و شما (به میل خود) استجابت کردید. پس مرا ملامت و نکوهش نکنید، و خود را سرزنش کنید. (در این روز) نه من مىتوانم فریادرس شما باشم، و نه شما فریادرس من.
من از اینکه مرا پیش از این شریک خدا قرار داده بودید بیزارم. قطعاً براى ستمگران عذاب دردناکى است.
نکتهها)گناهکار در قیامت دست و پا مىزند تا براى خود شریک جرم پیدا کند و انحراف خود را به گردن دیگران بیندازد. گاهى مىگوید: دوست بد مرا منحرف کرد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» «1» گاهى مىگوید: رهبران فاسد مرا فاسد کردند. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ» «2» گاهى شیطان را ملامت مىکند و او را عامل گمراهى خود مىداند، امّا شیطان مىگوید: مرا سرزنش نکنید، «فَلا تَلُومُونِی» ... من جز وسوسه و دعوت کارى نداشتم. انحراف از خود شما بود.
تسلّط نداشتن شیطان بر انسان، هم مورد تأیید خداوند است و هم خود شیطان به آن اقرار دارد. «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» «3» تو بر بندگان خالص من تسلطى ندارى. در این آیه نیز مىگوید: «ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ»
پیامها(1 وعدههاى الهى، حقّ و مطابق با واقع است. «وَعْدَ الْحَقِّ» 2 شیطان با وعدههایش انسان را فریب مىدهد. «وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ» چنان که در جاى دیگر آمده: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً» «4» 3 شیطان، انسان را مجبور نمىکند، بلکه وسوسه و دعوت مىکند. «دَعَوْتُکُمْ» 4 حتّى شیطان، انسان فاسد را سرزنش مىکند. «لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» 5 ملامت یکى از دلایل آزادى و اختیار انسان است «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» زیرا انسان مجبور ملامت ندارد.
6 گناه خود را به گردن شیطان نیندازیم. «فَلا تَلُومُونِی» 7 در قیامت رابطهها قطع مىشود. «ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ» (رهبران باطل و پیروان آنان از یکدیگر بیزارى مىجویند. شیطان به پیروانش مىگوید: «إِنِّی کَفَرْتُ بِما
أَشْرَکْتُمُونِ» و پیروان گمراه نیز به رهبران خود مىگویند: اگر براى ما فرصتى پیش آید و به دنیا برگردیم ما نیز از شما بیزارى خواهیم جست. «لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» «1») 8 اطاعتِ غیر خداوند شرک است. «أَشْرَکْتُمُونِ» 9 استجابت دعوتهاى شیطانى، ظلم به خود و مکتب است. «إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ
نکات مهم برای راهنمایی در یادآوری محفوظات جزء دوازده:
توجه: مطمئنا دانستن ترجمه ، مفاهیم، تفسیر و شان نزول آیات بهترین راهنما برای یادآوری آیات است ولی راههای میان بری برای خودم در نظر گرفتم که شاید به دردتون بخوره:
*-ص223: ترتیب آیات این صفحه را خوب تمرین کنید تا با آیات صفحه 209 جابجا نشود .
*-ص227 : آیه 53 با آیه 78 سوره یونس کمی مشابه است که با توجه به تشابه مکانی ممکن است جابجا شود .
*-ص231: آیات 58 و 77 و 94 که در صفحات زوج قراردارند با کلمات " ولما جاء یا ولما جاءت" شروع می شوند و آیات 66 و 82 که در صفحات فرد قراردارند با کلمات " فلما جاء " شروع می شوند .
*-ص234: آیات 112 تا 115 دستوراتی است که خداوند به پیامبر اکرم و مومنین داده است .
*- ص234 : حتما سوره هود را در فاصله زمانی منظم مرور نمایید ، ضمنا حفظ شماره صفحات و آیات این سوره جهت تسلط بیشتروتمییز با سوره یونس توصیه می شود .
*-ص237 : جمله " والله علیم بما یعملون" تنها در انتهای آیه 19 سوره یوسف آمده است .
*-ص241: تنها آیه 22 سوره یوسف در جزء 12 با کلمه " و لما " آغاز می شو د و بقیه آیات (15 و 28 و 31 ) سوره یوسف در جزء 12 با کلمه " فلما " آغاز می شو د ب البته با توجه به معنای آیات قبل لزوم حرف واو عطف و یا فاء نتیجه براحتی قابل تشخیص است .
مفاهیم
*-ص231: آیه 86: «بَقِیَّتُ اللَّهِ» در این آیه به معناى درآمد و سودى است که از یک سرمایهى حلال و خداپسندانه براى انسان باقى مىماند و صد در صد حلال است. امّا در روایات به هر وجود مبارکى که به ارادهى خداوند براى بشریّت باقى مىماند، «بَقِیَّتُ اللَّهِ» گفته مىشود. از جمله به سربازان مؤمنى که پیروزمندانه از جبههى جنگ برمىگردند، زیرا به ارادهى الهى باقى ماندهاند. به امام عصر (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف) نیز «بَقِیَّتُ اللَّهِ» مىگویند، چون آن وجود شریف به خواست خداوند براى هدایت مردم ذخیره و باقى نگهداشته شده است. در روایات مىخوانیم که یکى از نامها و اسامى مبارک آن حضرت «بقیة اللَّه» است «1» و ما بر او به این نام سلام مىکنیم: «السلام علیک یا بقیة اللَّه فى ارضه». وقتى آن حضرت در مکّه ظهور فرمایند، این آیه را تلاوت کرده و مىفرمایند: من آن «بَقِیَّتُ اللَّهِ» هستم. البتّه به سایر معصومین علیهم السلام نیز لقب «بقیة اللَّه» داده شده است.
*-ص234: پیام های آیه 116: 1- در همهى زمانها، افراد بىتفاوت نسبت به مفاسد اجتماعى، محکوم و مورد انتقادند. «فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ ...» 2- بیشترین مسئولیّت در نهى از منکر، بر عهدهى صاحبان علم و قدرت است. «أُولُوا بَقِیَّةٍ» 3- در هر جامعهاى، افراد مصلح و دلسوز در اقلیّت هستند. «إِلَّا قَلِیلًا» -4 رمز سقوط امّتهاى پیشین، بىتفاوتى و ترک نهى از منکر بوده است. «إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا» 5- نتیجهى دلسوزى مصلحین و اصلاح جامعه، نجات از قهر الهى است. «أَنْجَیْنا» -6 ظلم، عیّاشى و جرم، اضلاع مثلث شوم سقوط و هَلاکتاند. «ظَلَمُوا»، «أُتْرِفُوا»، «مُجْرِمِینَ
*-ص237: آیه 18: "سولت لکم انفسکم امرا " یعنی نفستان کاری را (کار غلط) برایتان زیبا جلوه داده است .